گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هفتم
.IV- آلیور مستبد


کرامول با فتحی نه چندان درخشان به لندن بازگشت. چون دید که جمعیتی برای مشاهده بازگشتش آمدهاند، خاطرنشان ساخت که اگر به دار آویخته میشد، جماعت بزرگتری به تماشایش میآمدند. پارلمنت دنباله به او مدد معاش سالانهای به مبلغ 4,000 پوند، و مسکنی که سابقا کاخ شاهی در همتن کورت بود داد. پارلمنت مزبور اطمینان داشت که او فقط به ژنرال بودن راضی است. پیشنهاد کرد که انتخابات جدیدی برای افزایش عده نمایندگان به چهارصد نفر صورت گیرد، اما اعضای کنونی پارلمنت کرسیهای خود را بدون تجدید انتخابات حفظ کنند و بنا بود که شرایط حق رای و اعتبار آرا را تعیین کنند. پارلمنت با محدود کردن شدید آزادی نطق و مطبوعات خود را در برابر انتقاد حفظ کرد: “هیچ چیز که برای آرامش و عزت و دولت زیانخیز باشد، به عنوان آزادی نطق، تحمل نخواهد شد.” روحانیان کلیسای رسمی انگلستان از معاش خود محروم شدند. کسانی که به مذهب کاتولیک مومن بودند به از دست دادن دو سوم مایملک خود محکوم شدند. برای دستگیری کشیشان کاتولیک پاداشهایی تعیین شد. کرامول گرچه در تصمیم گرفتن کند بود، پس از مصمم شدن فورا به عمل میپرداخت. او مذاکرات طولانی را، که سیاست را در پارلمنت مغشوش میکرد و مانع اداره میشد، با بیصبری تحمل میکرد; با چارلز اول در این نکته که قوه مجریه باید از قوه مقننه مشخص و آزاد باشد موافق بود. کمکم این پندار را به خود راه داد که آیا شاه شدن کرامول نعمتی نخواهد بود. این فکر را به دوست خود وایتلاک ابراز داشت (دسامبر 1652) و این شخص، با اعتراض

نسبت به آن، دوستی او را از دست داد. در بامداد 20 آوریل 1653، چون شنید که پارلمنت دنباله میخواهد خود را حاکم انتخاب نشده پارلمنت جدید کند، مشتی سرباز جمع کرد، آنها را بر در عمارت مجلس گماشت، در حالی که ژنرال تامس هریسن را در کنار خود داشت وارد ساختمان شد، و مدتی در سکوتی خشم آلود به مذاکرات گوش داد. وقتی که موضوع به رای گذاشته شد، برخاست و سخن گفت، نخست با ملایمت و کمی پس از آن با خشم. پارلمنت دنباله را به عنوان اولیگارشی خود جاودان سازی که برای حکومت بر انگلستان نامناسب است محکوم کرد. به یک نماینده اشاره کرد و گفت “دایمالخمرها!” و به دیگری بانگ زد: “روسپی باره!” “شما پارلمنت نیستید. من میگویم پارلمنت نیستند. من به اجلاسهای شما پایان خواهم داد.” آنگاه به هریسن اشاره کرد و فرمان داد: “آنها را صدا کن، آنها را صدا کن.” سربازان او وارد تالار شدند; کرامول به آنان فرمان داد که اطاق را خالی کنند; اعضای مجلس در حال ترک تالار اعتراض کردند و گفتند: “این کار شرافتمندانه نیست;” تالار خالی قفل شد و روز بعد اعلانی به در چسبانده شده بود با این عبارات: “خانه اجارهای; حالا مبله نیست.” کرامول آنگاه در حالی که دو ژنرال همراهش بودند، به اطاقی که شورای دولتی در آن جلسه داشت رفت و گفت: “اگر شما در اینجا به عنوان اشخاص عادی نشستهاید، کسی مزاحمتان نخواهد شد; اما اگر شورای دولتی هستید، اینجا جای شما نیست. ... توجه کنید که پارلمنت منحل شده است.” پارلمنت طویل، که از 1640 به بعد با تمام اعضا، یا فقط عدهای از آنان به صورت پارلمنت دنباله، در وستمینستر اجلاس و مشروطه و حکومت انگلستان را دگرگون کرده بود، با چنین افتضاحی پایان یافت.
دیگر مشروطهای در میان نبود، بلکه آنچه بود فقط یک ارتش و یک شاه بیعنوان بود.
مردم عموما از انحلال پارلمنت، که انگلستان را به هرج و مرج کشانده بود، شادمان بودند. به گفته کرامول: “آنچه بر اثر انحلال پارلمنت شنیده شد، به قدر پارس سگ، یا حتی ... کوچکترین نغمه شکوهآمیز هم نبود.” پیرایشگران پر حرارت این طرد مجلسیان را به منزله پاک کردن راه برای “سلطنت پنجم” یعنی ظهور موعود حکومت مسیح پذیرفتند. سلطنتطلبان دل یافتند و به نجوا گفتند که کرامول حال چارلز دوم را باز خواهد خواند و خود را با منصب دوکی یا نایبالسلطنگی ایرلند قانع خواهد کرد. اما آلیور کسی نبود که زیر اراده دیگران به قناعت نشنید. او به آجودانهای نظامی خود دستور داد که 140 تن بیشترشان از پیروان پیرایشگری انگلستان از جمله پنج تن از اسکاتلند و شش نفر از ایرلند را برگزینند تا به عنوان “پارلمنت اسمی” اجلاس کنند. وقتی که این پارلمنت در 4 ژوئیه 1653 در وایتهال تشکیل جلسه داد، کرامول اذعان کرد که به توسط ارتش انتخاب شده است، اما، به عنوان آغاز سلطنت واقعی قدیسان به ریاست عیسای مسیح، آن را تهنیت گفت و تصمیم گرفت که اختیارات عالی به آن بدهد و تکلیف ابداع یک مشروطه جدید را به عهده آن گذارد. پارلمنت جدید پنج ماه در اجرای این ماموریت کوشید، اما خود را در مذاکرات طولانی مستغرق ساخت و بر سر مسائل دینی و

رواداری کارش نومیدانه به اختلاف انجامید. شوخ طبعان لندن آن را “پارلمنت بربون” نامیدند و این تسمیه از روی نام یکی از اعضایش بود که پریزگاد بربون نام داشت و یکی از قدیسان اصحاب سلطنت پنجم1 بود.
ارتش از این مردان نیز خسته شد، همانگونه که از آنهایی که در ماه آوریل طردشان کرده بود خسته شده بود.
افسران، که شیوه آنتونیوس را پیش گرفته بودند، به کرامول پیشنهاد کردند که خود را پادشاه اعلام کند; قیصر2 با نجابت درنگ کرد، اما در 12 دسامبر هشتاد تن اعضای پارلمنت، بنا بر پیشنهاد موکد ارتش، به کرامول اعلام کردند که مجلس جدید نمیتواند به موافقت برسد و ممکن است به انحلال خود رای دهد.
مقرراتی به نام “سند حکومت”، که به وسیله رهبران ارتش تهیه شده بود، پیشنهاد کرد که کرامول “لرد پراتکتور (خداوند سرپرست) مشترکالمنافع انگلستان، اسکاتلند و ایرلند” باشد; که پارلمنت دیگری براساس رایگیری از روی صلاحیت مالی، با مستثنا ساختن سلطنت طلبان و کاتولیکها، تشکیل شود; که قوه مجریه از شورای مرکب از هشت غیر نظامی و هفت افسر ارتش تشکیل شود که برای تمام عمر تعیین شوند و سمت مشاور سرپرست و پارلمنت هر دو را داشته باشند. کرامول این “نخستین و واپسین قانون اساسی” مدون انگلستان را پذیرفت و امضا کرد; و در 16 دسامبر 1653 به عنوان “خاوند سرپرست” سوگند خورد. مشترکالمنافع انگلستان به پایان رسید و “حکومت سرپرستی” آغاز شد و این هر دو نامهایی بودند برای آلیور کرامول.
آیا او مستبد بود و آشکارا قدرت را دوست میداشت، اما این یک تمایل عمومی است و برای توانایی آگاهانه امری است طبیعی. او فکر کرده بود که خود را شاه اعلام کند و یک سلسله جدید سلطنت بهوجود آورد. به نظر میآید که او در پیشنهاد تسلیم قدرت خود به پارلمنت بربون مخلص بود، اما ناشایستگی آن متقاعدش ساخت که قدرت اجرایی خود او تنها چاره حاضر برای پایان دادن به هرج و مرج است; اگر او پا را از این پله پایینتر میگذاشت، به نظر نمیآمد که کس دیگری بتواند پشتیبانی کافی برای حفظ نظم را بهدست آورد.
تندروان ارتش حکومت سرپرستی را به عنوان یک حکومت سلطنتی دیگر محکوم و کرامول را به منزله “یک رذل پیمانشکن ریاکار” تقبیح و با “سرنوشتی بدتر از آنچه نصیب آخرین جبار شد” تهدید کردند. کرامول برخی از این شورشیان را، از جمله سرلشکر هریسن که در طرد پارلمنت دنباله رهبری سربازان را بهعهده داشت، در برج لندن زندانی کرد. ترس کرامول بر جان خود او را بیش از

1. فرقهای دینی که در انقلاب پیرایشگر انگلستان پیدا شد. این فرقه بر آن بود که در راس هزار سال مسیح دوباره ظاهر خواهد شد و پنجمین سلطنت جهانی (چهار سلطنت قدیمیتر: آشور، ایران، یونان و روم) را تشکیل خواهد داد.-م.
2. خوانندگان توجه خواهند کرد که مقصود از “قیصر” در اینجا کرامول است. شرح ماجرای آنتونیوس و قیصر در جلد سوم “تاریخ تمدن” آمده است.-م.

پیش به استبداد کشاند،زیرا میدانست که نیمی از ملت از قتلش شادمان میشوند. وی نیز، مانند سایر فرمانروایان، احساس میکرد به محاط کردن خود در شکوه و جلالی چشمگیر و خیره کننده احتیاج دارد;از این رو به کاخ وایتهال نقل مکان کرد(1654)، آن را به طرزی با شکوه از نو آراست، و وضع شاهی به خود گرفت; اما بدون شک بیشتر این خود نمایی برای تحت تاثیر قرار دادن سفیران و ترساندن مردم بود.
در زندگی خصوصی مردی بی تکبر بود; به طور ساده و با اخلاق با مادر، زن، و کودکانش میزیست. مادرش او را بینهایت دوست میداشت و سخت میترسید که مبادا هر لحظه باگلوله تفنگ کشته شود; هنگامی که در نودوسه سالگی (1354) در آستانه مرگ بود، گفت: “پسر عزیزم، من قلب خود را نزد تو مینهم” خود او در سنین بین پنجاه و شصت بسرعت پیر میشد; بحران در پی بحران اعصاب به اصطلاح آهنین او را تکان داده بود; نبرهای ایرلند و اسکاتلند تب را به نقرس او افزوده بودند; و هر روز او با رنج و اضطراب میگذشت. لیلی در 1650 صورت جالبی از او رسم کرد. هر کس از اخطار کرامول به نقاش خود آگاه است: “آقای لیلی! من مایلم که شما تمام مهارت خود را برای رسم تصویر من درست شبیه خودم بکار برید و خوش آمدن را اصلا در نظر نگیرید; بلکه تمام این ناهمواریها، جوشها، خالها،و هر چیز دیگری را که در صورت من هست منعکس کنید وگرنه من هرگز دیناری برای آن نخواهم پرداخت.” لیلی مزد خود را در مدنظر گرفت و تصویر سرپرست را به نحو قابل ملاحظهای پرداخت کرد; با این حال، رخسار جدی و نیرومند و آن اراده مجسم را و نیز آن روح عصبی را که تا حد درهم شکستن پیچانده شده بود ترسیم کرد.
از کرامول به واسطه سادگی ملالانگیز لباس معمولیش -پالتو و کت و شلوار ساده سیاه انتقاد میشد; اما در مواقع رسمی کت یراق دوزی میپوشید. در میان مردم وقاری غیر تصنعی داشت; در خلوت، تفریح و شوخی را به نهایت میرساند، حتی در شوخیهای جلف افراط میکرد و گاه به دلقکی هم میپرداخت. موسیقی را دوست میداشت و ارگ را خوب مینواخت. تقوای دینیش آشکارا مخلصانه بود، اما او نام خدا را (نه بیهوده) چندان در پشتیانی از مقاصد خود بکار میبرد که بسیار کسان او را به ریاکاری متهم میکردند. شاید در تقوای او در حضور مردم ریا وجود داشت، اما در زهد خصوصیش چندان اثری از ریا نبود; و این نکته مورد گواهی تمام کسانی بود که او را میشناختند. نامه ها و نطقهایش نیمه موعظهاند، و شک نیست که وی همواره خدا را دست راست خود میانگاشت. اخلاق خصوصی او بی نقص بود و اخلاق عمومیش از بیشتر فرمانروایان بهتر نبود; هر وقت که فریب یا زور را برای منظورهای بزرگ خود لازم میدانست،آن را به کار میبست. تاکنون هیچ کس مسیحیت را با حکومت سازش نداده است.
او از لحاظ فنی مستبد نبود. متعاقب صدور سند حکومت، یک شورای دولتی تشکیل و یک

پارلمنت انتخاب شد.علی رغم تمام کوششهای خاوند سرپرست و ارتش برای بازگشت نمایندگان حاضر به خدمت، مجلس عوام، که در سپتامبر تشکیل شد،شامل برخی از جمهوریخواهان مزاحم و حتی چند تن سلطنت طلب بود.کشمکشی در این باره شروع شد که آیا حکومت بر ارتش باید با پارلمنت باشد یا با خاوند سرپرست. پارلمنت پیشنهاد کردند که از شماره و حقوق سربازان کاسته شود; سربازان به شورش برخاست و کرامول را تحریص کردند تا پارلمنت را منحل کند(22 ژانویه 1655). در واقع حکومت انگلستان از زمانی که پرید در 1648 پارلمنت را تصفیه کرده بود، دیکتاتوری نظامی بود.
کرامول اکنون به آنجا رانده که بدون تظاهر به هیچ گونه وسیلهای، جز حکومت نظامی، حکومت کند. در تابستان 1655 انگلستان را به دوازده حوزه نظامی تقسیم کرد و در هر حوزه یک لشکر به فرماندهی یک سر لشکر گماشت. برای تامین مخارج این حوزه ها مالیاتی به میزان ده درصد بر املاک سلطنت طلبان وضع کرد.مردم اعتراض کردند، انتقاد و شورش گسترده شد، و نداهایی برای باز گرداندن چارلز دوم به گوش خورد.
کرامول، در پاسخ، سانسور را شدیدتر و جاسوسی را وسیعتر ساخت; به توفیقهای خود سرانه دست زد، و محاکمات معروف به تا لار ستاره را، که به اختیارات هیئت منصفه و حکم احضاریه دادگاه وقعی نمیگذاشت، برقرار کرد. سرهری وین جز و نخستین انقلابیونی بود که به زندان راه یافتند. انقلاب بچه های خود را میخورد.
کرامول، که به پول بیشتری جز آنچه جرئت داشت به عنوان مالیات مستقیم وصول کند محتاج بود، پارلمنت دیگری تشکیل داد.
وقتی اعضای این پارلمنت جمع شدند(17 سپتامبر1956)،شورای دولتی او چند افسر ارتش را دم در مجلس گماشت و ورود 103 تن از اعضا را که گرچه به قاعده انتخاب شده بودند، بنابر گمان، گرایشهای جمهوریخواهی، سلطنتطلبی، پرسبیتری، یا کاتولیکی داشتند ممنوع کردند. این اعضای مستثنا شده اعتراضنامهای امضا کردند و در آن ممنوعیت از ورود به مجلس را نقض فاحش اراده آشکار انتخاب کنندگان خود اعلام کردند و “عمل جبار را در استعمال نام خدا و دین، و در مقرر داشتن روزه و دعای رسمی به منظور رنگین ساختن سیاهی عمل خود، ریای آشکار خواندند.” از 253 عضوی که از تفتیش شور را سالم گذشتند، 175 تن از ارتشیان، گماشتگان کرامول، یا خویشان او بودند. پارلمنت تحلیل تحلیل رفته و مطیع به خاوند سرپرست”عریضه و اندرز چاکرانهای” تقدیم داشت (31مارس1657) و از او استدعا کردند که عنوان شاهی را بپذیرد. کرامول چون مخالفت ارتش را با این عنوان احساس کرد، از قبول آن امتناع نمود، اما سازش بین این استدعا و تمایل ارتش به او حق دادند که نام جانشین خود را نیز لرد پراتکتور بخواند. در ژانویه 1658، کرامول رضایت داد که نمایندگان در شده را دوباره به مجلس راه دهد، در عین حال نه لرد و شصت و یک عضو مجلس عوام را انتخاب کرد تابه عنوان “مجلس دوم” اجلاس کنند. بسیاری از

افسران ارتش از حمایت این عمل امتناع کردند. وقتی که اینان با جمهوریخواهان مجلس بر سر محدود کردن اختیارات مجلس دوم توافق کردند، کرامول از جا در رفت، به کاخ وستمینستر تجاوز کرد،و پارلمنت را بر چید (4فوریه 1658). حال جمهوری انگلستان عملا و قانونا پایان یافته و حکومت فردی دوباره برقرار شده بود.
تاریخ یک تصویر دیگر از توالی مسخرهآمیز نظریه یکه شاهی، اشرافیت، دموکراسی، دیکتاتوری و حکومت فردی افلاطونی رسم کرد.